«ردّ پای عشق»
بـــا سعـی صادقانــهی اشـک مکـررم صــافـی نگشتـه آینـه های مکدرم محکــوم گشته ام که به جرمِ گناه عشق آتش زند کرشمه و نازِ تو بر پرم کردم بنا ز وحشت زاغان مترسکی در یک دو جای مزرعهی سبز باورم لیکن ز حجم هجمهی طوفان زندگی خشکیده شد«طراوت گلزار جوهرم» یا کرده گرد«مشغله»در چشم من رسوب یـا آنکه رفته ای تو ز آفاقِ منظرم من با چراغ قوه در این روشنای روز در جستوجوی راهِ گذاری به دلبرم در راهِ اکتشاف حضور جزیره ات آخر به گل نشسته در این پهنه لنگرم دنبالِ ردِّ پای تو بر«ساحلِ وجود» از یاد برده ام که نشستی برابرم مشتاقِ لمــسِ فلسفهی خیسِ ابـرها بی چتر در تهاجمِ باران شناورم عطرِ کبودِ خاطرهی فصلهای وصل پیچیده در اتاقکِ دم کردهی سرم پیراهنی به خاتم خود هم حواله کن تا بنگرد دوباره تو را چشم دیگرم 89/3/23
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|