یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 21:24 ::  نويسنده : علی جوان نژاد

 

می روی و تنها می شوم مثل همان روز ها که اصلا نبودی!


ادامه مطلب ...


سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 8:38 ::  نويسنده : علی جوان نژاد

نمی شود گفت داستان کوتاه اما خودم وقتی می نوشتمش مختصر حالی کردم به خصوص که آهنگ پرچم سفید توی گوشم بود.

چقدر به خودم بد گفتم که چرا این 5-6 سال نوشتن را گذاشتم کنار حیف واقعا حیف!قلمم ضعیف شده!


ادامه مطلب ...


پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, :: 12:31 ::  نويسنده : علی جوان نژاد

 

آخ که چقدر خوبه، قدم زدن با تو
چه خوب و آفتابیه، هوای من با تو
تو کافه های شلوغ، گوش دادن به صدات     چه لذتی داره...
تو خلوت کوچه،گرفتن دستات،        چه لذتی داره...
مطلع آهنگ کافه های شلوغ محسن چاوشی - ترانه‌سرا: حسین صفا
این همه ایده داستانی رو ننوشتم و ننوشتم تا آخرش این اجل معلق مث جن بو داده تو مُخم ظهور کرد و جونمو به لب رسوند تا بنویسمش و من که به نفع شعر از خیر نویسندگی تا حدودی گذشته بودم مجبور شدم بیام قلم فرسایی و بعد یه هفته که داستان تو مغزم پخت بالاخره بچه به دنیا اومد...
البته خب زیاد حرفه ای نبودم. کج و کوله شده شرمنده!آخه کار من شعره نه داستان!
تازه نثر غالب من هم کلاسیکه نه مدرن و بیشتر فلوبرم تا مثلا مستور!
یه عذر خواهی هم بکنم که این داستان بی حیایی زیاد داشت و تا جایی که تونسم رو بی حیایی یاش انگشت گذاشتم اما باز هم داستان طلب می کرد...شرمنده...واقعا شرمنده!
این هم از اولین تولیدات ادبی 1391 ما!


ادامه مطلب ...


شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : علی جوان نژاد

به مناسبت تولدم که آخر همین هفته س تصمیم گرفتم به حرف دوتا از دوستام گوش بدم و زندگی نامه مو بذارم رو وبلاگ!


  آنچه میخوانید ترکیب آن دو است.فکر می کنم پس از خواندنش،دوستان بیشتر مرا بشناسند و کسانی که اشعارم را می خوانند بیشتر به مفاهیم شخصی اشعار پی ببرند.

 

چندی پیش دوست عزیزم معین توکلی زندگی مرا به عنوان شاعر موضوع تحقیق دانشگاهی خودش قرار داد.هرچند این تحقیق تحقق نیافت اما فرصتی شد تا زندگی ام را جمع آوری کنم.این زندگی نامه داشت خاک می خورد که دوست گرامی،سید شهاب الدین وزیری بر من منت نهاد و مرا به تدوین زندگی نامه ام راغب کرد هر چند خود خواندن آن را تا حدی عبث میدانم.



ادامه مطلب ...


یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 9:58 ::  نويسنده : علی جوان نژاد

 

آن رفته ز دیده از دل من نرود

پروا کنم از عشق تو؟پروا؟...هرگز
سرپوش نهم بر دل رسوا؟...هرگز
گفتند ز دیده رفته از دل برود
رفتی تو ز دیده از دل اما هرگز
7 مرداد 1390


ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

رستخیز عشق
وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد.
درباره وبلاگ

هرگونه حرفی را نباید با زبان فهمید/ آخر خودت باید بدانی دوستت دارم
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رستخیز عشق و آدرس rastkhiz.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر بنویسید.





نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 139
بازدید کل : 13661
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 310
تعداد آنلاین : 1

Alternative content