رمز آبی پرواز
با اشک خویش بدرقه ات کرد مادرت
ذکری به آه زمزمه می کرد همسرت
از زیر«طاقِ نصرتِ» قرآن برون شدی
ز آن پس ندید کودک یکساله دیگرت
رفتی و رو به کعبه معراج داشتی
تا عاقبت کشید خدای تو در برت
هر نعش پرپری که از این راه می رسید
گویا تویی و زیور ترکش به پیکرت
مدیون خون خویش نمودی تو خلق را
مدیون رمز آبی پرواز هر پرت
گفتند جبهه بوی خدا می دهد، بلی
آخر هنوز می دمد این بو ز سنگرت
طغیان باد برد به یغما تن تو را
برد افتخار نام تو را هم برادرت!
سربند سبز تو شده همرنگ خاک و خون
آن آرمان سبز که رویید از سرت
با روح پاک و خاک تو بیعت نموده ام
در راه عشق گم نشود خط دفترت!
6 اسفند 1390
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|