«کدامین گناه» اشــکم شـریک غارت طـــوفان آه شد
زیــن اشتـراک کلبـهی جسمم تباه شد
در چرخهی وصال به دشمن رسید وصل
صد حیف بهرهی من از آن گُل نگاه شد
نیلوفری که بود مرا روشنــای چشـم
پــامـالِ بــادِ هـرزه و ســرد پـگاه شد
آغـوشِ او کـه بود مرا جان پناه دل
جای رقیـب گشـت و دلـم بـی پناه شد
هر زخمِ لاعلاج که بر سینه ام چکید
بر پاک و خاص بودن عشقم گواه شد
حسرت نشست در دلم و سینه ام چو عقل
یکباره خوان غـارت افسوس و آه شد
چشمم سپید گشت و رخم زرد و اشک سرخ
هین!روزگارم از غم و حسرت سیاه شد
خاتم که جسم او شده چون پرچمی به دار
قـربــانـی غـمت بــه کــدامین گــناه شد
22/8/1388
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|