شنبه 20 فروردين 1390برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : علی جوان نژاد
«بهاران من تویی»
صدا،صدای قدمهای نوبهاران است
صدای غنچه ترک خوردن درختان است
صدای چکه بوی گلی ز سقف گِلی
صدای عطسه سنگی به زیرِ باران است
گمان کنم که نشستی و فال می گیری
نه!بلکه دستِ کریم تو رحل قرآن است
به رحم در رخ ماهی تُنگ زل زده ای
به دل،نه! گرچه ز عشقت اسیر زندان است
(اینجا سال تحویل شد)
عجب که سال کهن رفت و سال تازه رسید
و قلبم از غم عشقت هنوز سوزان است
هنوز هم همه روح و جان من با توست
و جسم من تهی از روح و خالی از جان است
خیال تازه ای از ذهن من عبور نکرد
هنوز فکر تو در ذهن من فراوان است
تو سرخوش از گل و عیدانه خاتمت دلخون
تو شادمان و دو چشمم ز عشق گریان است!
آخرین دقایق1389و اولین دقایق1390
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|