چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 1:43 :: نويسنده : علی جوان نژاد
جدا مانده سالیانی فکر می کردم که من فرزانه ام لیک پی بردم که عاقل نیستم دیوانه ام جنس من گویی ز جنس دوستانم فرق داشت خوب می دانم که در هر جمع من بیگانه ام هرچه پرسیدم نفهمیدم که اصلم باز چیست! با حقیقت بس که در آمیخته افسانه ام! هر که را گفتم که دارد نیت درمان ما عاقبت فهمیدم او شمع است و من پروانه ام دید قصر ی مرتفع در من جهانی سالها تا در عمق چشم ها افتاد این ویرانه ام فصل های عمر من را گرچه می بینی بهار جز خزان چیزی ندارد گردش سالانه ام عطر نمناک غزل در خلوتم آکنده شد آتشی در دل زد آتش خانه و کاشانه ام 4/11/90-20/10/90
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|