سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : علی جوان نژاد
هوا سخت پس است
تا مرا سینه نشیمنگه مرغ نفس است
قلبم از جرم غم عشق تو بند قفس است
گفتم این کیست که زد خرگه در این وادی دور؟
دل به من گفت که عشق است و تو گفتی هوس است
گفتم آخر ز چه اینگونه ز من می ترسی؟
گفت:دیوانه عشقی ،نگهت بوالهوس است
گفتم از حرف کسی رنجه مشو باز بمان!
گفت:خاموش شو بیچاره!هوا سخت پس است!
چه شد آخر که در این حادثه ام زآن همه دوست
فقط اشک سحرم همدل و فریاد رس است
بار الها اگرم رفت گناهی منویس
که مرا آتش هجران و جداییش بس است
خاتـما در ره او دامــن از آفات مـکش
طالب گل سپر سرزنش خار و خس است
زمستان1388 و 25/5/1390
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|