شنبه 20 فروردين 1390برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : علی جوان نژاد
تقدیم به آن خورشید که ظلمت جهانی را در هم خواهد شکست
«فاتح شب»
لشکـری عشــوه در آن چهـرهی زیبا دارد
پــادشاهی کـه به قصرِ دلِ من جا دارد
فاش مـی گـردد اگـر باز کند بنـدِ نقاب
کـاروانــی همــه مشتـاقِ تمـاشـا دارد
چون که همسنگِ کمالش به جهان نیست کسی
خـانـه هـمسـایـهی منـزلگـه عنـقا دارد
سایه پروردهی طوبی ست و در معدن لب
بـاجـه ای بسته ز انفـاس مسیـحا دارد
مژه چون نیزه بر افراشته در ساحل چشم
با مـن آخر رخِ ماهش سرِ دعوا دارد
می خوم حسرتِ خالِ لبش آخر این خال
چـاهـی از طالـع نیکو لبِ دریا دارد
گفتمش یکه و تنها شده ام با من باش
گفت: تنـها نشود آنکه خدا را دارد
خیمه شب بازی و کتمان حقایق تا کِی؟
آه خوشیــد بیا! شب دم یـلدا دارد
با امیدی که شود فاتحِ شب خندهی صبح
خاتم خـانه نشیــن چشــم بـه فـردا دارد
10-24/3/1388
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|