همراز
شرمنده ام اگر ز تو سر باز می زنم
یا گاه توبه حرف به ایجاز مبزنم
گفتی:مخور!ز میوه ممنوعه دور شو!
خوشمزه بود و باز بدان گاز می زنم
گفتی که ادعا مکن اینگونه عشق را
کار دل است کاین سخنان باز می زنم
هر چند مرغ بی پر و بالم در این جهان
اما چه خوب لاف ز پرواز می زنم
تا در درون پرده گنه را نهان کنم
در «گوشه های مویه»و غم ساز می زنم
تقصیر لطف توست که اینگونه من جسور
هر حرف خویش را به تو با ناز می زنم
شرمنده ام از آنکه ز آوار دردهاست
گاهی اگر سری به تو همراز می زنم
16/10/1387و22/5/1390
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|